یاد گرفته هایه محمد طاها
سلام پسرم این روز ها خیلی چیزها یادگرفتی دیگه هر چیزی رو که میبینی دوست داری دست بندازی بهش و ببینی که چیه بعد هم مزمزه میکنی تا بفهمی مزه چی میده ترش شیرینه یا تلخ با دستهایه مامان و بابائی بازی میکنی حسابی خوش خنده شدی با صدایه بلند میخندی دوست داری همش یکی کنارت باشه تا باهاش بازی کنی مامانی گل پسرم دیگه راحت میچرخی یعنی بارو میزنی مثل کسی که شنا میکنه دست و پاهات رو تکون میدی و کمی هم به جلو میری عزیزم دیگه یک جا نمیمونی حسابی شلوغ شدی برا خودت میچرخی و حرف میزنی البته صدا هائی که خودت میفهمی یعنی چی منم بعضی وقتها شبیه خودت حرف میزنم حسابی ذوق میکنی وقتی میخوابی ورجو ورجه میکنی تا بیدار مبشی بر میگردی رو شکمت مامانی هم شبها حسابی نگرانت میشه آخه این کارت خطرناکه مامانی این روزها از لباس پوشیدن خیلی بدت میاد حسابی بد اخلاقی میکنی و دست و پا میزنی ولی از حموم کردن حسابی خوشت میاد از پسر گلم فیلم گرفتم تا بزرگ شد ببینه که چقدر حموم کردن رو دوست داره راستی پاهات رو هم میاری بالا و انگشتهات رو به هم میچسبونی از این کارت خیلی خوشم میاد خیلی بعد دستات رو نگاه میکنی اون موقع چشمات نگاه کردنیه خیلی بامزه میشی بعدم دستات رو میخوری البته مامانی نمیزاره زیاد بخوری تا یاد بگیری فعلا تا این جا که نوشتم بسه الان از خواب بیدار میشی پسرم دوستتتتتتتتتتت دارم