این روزها برام خیلی شگفت انگیزه آخه اونقدر زود رشد میکنی و خواسته هات زیاد میشه که یکه میخورم . دختر خاله عطیه داشت باهات بازی میکرد که یهو رفت سراغ دالی بازی . باور کن پسرم تو هم داشتی دالی میکردی دختر خاله از هر طرف دالی میکرد تو هم سرت رو میچرخوندی اون طرف و حسابی با صدایه بلند میخندیدی . من فکر میکردم حالا چند ماه مونده تا دالی رو یاد بگیری . وقتی یه روسری رو روی صورتت بابازی میکشم و بر میدارم اونقدر دست و پا میزنی و ذوق میکنی که نگو . این ماه حسابی برا خودت شیطون شدی هر جائی که میریم حسابی مشغولی و سعی میکنی بفهمی اون جا چه خبره وقتی م...