محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

وبلاگ کودک عزیزم

شب یلدا 1392 17 ماهگی

1391      محمد طاها 5 ماهگی شب یلدا 1391 ما منتظر صبح شب یلداییم دستی به دعا تا فرج فرداییم شب یلدایتان مبارک یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آن قدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت. یلدایتان مبارک  --------------------------------------------------------------------------------------------------- 1392 سلام  دیروز  به جای اینکه میوه شب یلدا بخوریم میوه ظهر یلدا خوردیم   پارسال هم همین طوری شد  ظهر  میوه یلدا خوردیم     لباس هندوانه ای رو هم خودم درست کردم قشنگه  خودم میدونم احتیاج به تشویق ندارم پسر...
6 دی 1392

15 ماهگی محمد طاها و مسافرت به مشهد مقدس

آذر ماه 92 پانزده ماهگی مبارک   اینجا رفته بودیم مرکز خرید تیما بال  بلاخره این هدیه های  هر صد هزار خرید پنج هزار تومان جایزه  رسید به سی هزار و ما رفتیم رستورانش و پیتزا خریدیم  محمد طاها هم حسابی با ماهی های آکواریوم خوش گذروند این دو تا پیتزار رو خودم تنهائی خوردم تصمیم گرفتیم بریم مشهد  خوب منم رفتم داخل ساک مسافرتی  ببینم جا میشم فکر کنم این یکی بهتر باشه - ------------------------------------------------------------------ ما داریم میریم مشهد  چهار نفری من و بابائی و مامان بزرگ ----------------------------------------------------------------- ...
15 آذر 1392

تویی که همان دنیای منی….

  محمد طاها عزیزم از خدا دیگر هیچ نمیخواهم، دیگر هیچ آرزویی ندارم، رویایم را میخواستم که به آن رسیدم، دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم، رویایی که همان دنیای من است و تویی که همان دنیای منی…. همه زندگی من شاد باش نه یک روز بلکه هزار سال ... بگذار آوازه ی شاد بودنت،چنان در شهر بپی چد : که رو سیاه شوند آنانکه : بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند . ...
31 شهريور 1392

14 ماهگی پسرم و یک مادر مثبت اندیش

من یک مادر مثبت اندیشم ...   - موقع ظرف شستن باید با انواع و اقسام ظروف آشپزخونه و وسایل بازی سرگرمش کنم و باز بعد از مدتی از هر جای خونه که باشه میاد و میاد به پاهام میچسبه و شروع میکنه به غر زدن، اون موقع است که با خودم میگم "حالا خوبه خودش میاد پیشم بعد گریه میکنه، نه اینکه گریه کنه تا من برم پیشش! "   - خوابش که میگیره فقط باید با خوردن شیر به خواب بره با خودم فکر میکنم"اگه قرار بود برای به خواب رفتنش کلی راهش ببرم و تکونش بدم چی میشد؟ "   - بیشتر از اینکه با اسباب بازیهاش بازی کنه دوست داره اسباب و وسایل خونه و کمدها و کشوها رو بریزه بیرون و ریخت و پاش راه بندازه، به خودم دلداری میدم که " به جاش تو اون مدت م...
31 شهريور 1392